انسان:
«توسعه پایدار»، انسان محور است و باتوجه به گستردگی مباحث و قابلیتهایبسیار آن به سرعت به مهمترین مناظره کنونی و نیز یکی از مهمترین چالشهایقرن بیست و یکم تبدیل شده است. در پایان هزاره سوم میلادی روند رشد و توسعهدر چارچوب پایداری احیا شد. در توسعه پایدار، انسان، محور توسعه و مستحقبهداشت، زندگی سازنده و در هماهنگی با طبیعت معرفی می شود و این مفهوم،دقیقاً، در نخستین اصل «اعلامیه ریو» انعکاس پیدا کرده است. (شکل شماره یک)
کودکان و جوانان:
«کمیسیون برانت لند» توسعه پایدار را به عنوان «توسعه ای که حوایج کنونیرا تامین می کند بدون آنکه توانایی نسل آینده برای برآوردن نیازهای خود رابه مخاطره افکند» تعریف کرد. پایداری برای کودکان و نوجوانان و جوانانمسئله ای واقعی است. نظریه پردازان توسعه پایدار، به دلیل داعیه های خوددرمورد انسان در قرن بیستم و یکم، با نگاهی به آینده بر حقوق کودکان و نقشآفرینی جوانان تاکید بسیار داشته، تحرک و خلاقیتهای مردم در سراسر جهان ومشارکت آنان در تمامــــی سطــوح توسعه را ضرورتی اجتناب ناپذیردر هربرنامه می دانند.
زنان:
زنان درجهان و به ویژه در کشورهایدرحال توسعه از نابرابریهای بسیار در رنجند درحالی که توسعه بدون مشارکتفعال آنان به سرانجام نخواهد رسید، مسئله دفاع از حقوق زنان را نیزموردتوجه قرار داده اند.
زنان به دلیل زادمان به تغذیه بیشتر وبهداشت بهتر نیازمندند. درحالی که کمتر از مردان غذا می خورند و کمتر بهامکانات بهداشتی دسترسی دارند. سطح سواد و تعلیم و تربیت در زنان پایین تراز مردان است. درحالی که مسئله تعلیم و تربیت فرزندان خود را از بدو تولدبرعهده دارند. زنان در برابر کار مساوی مزد کمتری می گیرند. آنان ساعاتبیشتری را در طول روز با مزد و بدون مزد کار می کنند. زنان بیشتر در معرضخشونت و نابرابری و تبعیضهای بسیار قرار دارند.
دنیای آینده نمیتواند برمبنای این نابرابریهای اسف بار تداوم پیدا کند. توجه به محرومیتمضاعف زنان و نیازمندیهای حیاتی کودکان و جوانان مسلماً از اهمیت نقش مردانکم نخواهدکرد. فعالان عرصه های مختلف توسعه پایدار برآنند که با زدودنمحرومیت و تبعیض از چهره جهان، دنیای آینده به محیطی برازنده برای زندگیتوأم با آزادی، صلح یا آرامش، برابری برای همه انسانها تبدیل شود. سخن ایناست که با زدودن این زنگارها و تلاشی هماهنگ و همگانی جهان بیش از گذشتهشایسته خواهدشد.
محیط زیست:
واقعیت این است که توجه بهمحیط زیست و طبیعت در دوران ما تبدیل به معیار شده است، معیاری که هر روزبیش از پیش درجهان فراگیر می شود. در چشم انداز زیست محیطی آنگونه که «مان» مطرح کرد، توسعه تنها زمانی پایدار است که بر شالوده اصول بوم شناسیاستوار باشد.(MUNN, ۱۹۹۳:۷۰)
توسعه پایدار، در آخرین سالهای هزارهدوم با محور قرار دادن انسان و با نگاهی به آینده درمورد استفاده از تمامیظرفیتهایی است که جداگانه یا در تعامل با عوامل دیگر، تداوم زندگی نسلها راتضمین کند و این مهم تحصیل نخواهدشد مگر در پرتو بقای محیط زیست. راز همهاین اصرارها نیز درهمین نکته نهفته است.
فرهنگ:
در گذشتهمراد از توسعه عبارت بود از تلاش برای «غربی کردن» تمام جهان و با تظاهر بربی طرفی فرهنگی و سیاسی و درواقع تحت مفروضات جانبدارانه ایدئولوژیک، غرببه عنوان «کمال مطلوب» معرفی می شود. توسعه به این ترتیب ابزاری بود برایکشورهای غربی بهره مند از تکنولوژی پیشرفته تا فرهنگ و خودگردانی ملتها ومردم دیگر را تحقیر و نابود کنند.
در سالهای اخیر در پرتو نقدهایمختلف، همراه با تعمیق و بسط آگاهی پیرامون ناکارآمدیهای مفروضات و نظریههای گذشته و به ویژه با اثبات این نکته که اقتصاد به تنهایی نمی تواندبرنامه ای برای رفاه و متناسب با منزلت انسان عرضه کند، فرهنگ اهمیت وجایگاه واقعی خود در مناظره توسعه به دست آورد.
پافشاری بر نقشزیربنایی فرهنگ، حداقل نزد روشنفکران غیرمارکسیست جهان سوم سابقه ای طولانیداشت. و به ویژه به سالهای دهه ۱۹۶۰ بازمی گشت. جدا از تلاش و پیشتازیمتفکران جهان سوم و شماری از اندیشمندان فرهنگی جهان پیشرفته، تحرک سازمانیافته نهادهای بین المللی به ویژه سازمان ملل و یونسکو، در این زمینه نقشیبسیار موثر داشت.
«کارمن» هم صدا با «تی آن گو» (NGUGWA THIANG) نویسنده آفریقایی، بزرگترین اسلحه امپریالیسم را «بمب فرهنگی» دانست.
درسالهای اخیر به صورت مشخص پذیرفته شده است که دگرگونی اجتماعی و حرکت بهسوی مطلوب نمی تواند و نباید به بهای قربانی شدن فرهنگها به دست آید، بلکهاصولاً این روند با ارج گذاری به فرهنگ ملتها، به سرانجام خواهد رسید. یکیاز نخستین تعریف ها در این زمینه را «ریه مائو» (RENEMAHEU) دبیرکل پیشینیونسکو در سال ۱۹۶۳، ارائه داد. به نظر او «توسعه زمانی تحقق می یابد کهعلم به فرهنگ تبدیل شود».
«مهدی المنجره» پژوهشگر مطرح مراکشی، ضمن تایید این نظریه می افزاید
حتیکوچکترین دستاورد علمی زمانی به صورت پدیده فرهنگی درمی آید که ازطرفجامعه جذب شود و به مثابه جزئی از شیوه زندگی مردم در آید. (پچی ۱۳۷۰، ۱۴۸)
تحلیلهاییاز این قبیل، نه تنها اهمیت فرهنگ را نشان می دهد، بلکه فراتر از آن برنقش زیربنایی آن دلالت می کند. بنابراین، بدون توجهی در خود به فرهنگ توسعهای متوازن شکل نخواهدگرفت و در این صورت شاید بتوان بسیاری از نابسامانیهادر گمراهیهای پروژه توسعه درجهان را در این بی اعتنایی ها ریشه یابی کرد. با این وصف، به رسمیت شناخته شدن فرهنگ و اصولاً طرح گسترده و تـوفیق چشمانداز فرهنگی درمطالعات، از نشانه های عصر جدید است.
در سالهای دهه۱۹۸۰، ضرورت توجه به فرهنگ در نظریه پردازی پیرامون پایداری آشکارتر و درسـالهای ۱۹۹۰ اهمیت آن غیرقابل انکار شد. به این ترتیب، در مطالعات وتحلیلها درکنار مؤلفه های اقتصاد محیط زیست و مسائل اجتماعی، فرهنگ نیزموردتاکید قرار گرفت. در این سالها در بسیاری از پژوهشها و نظریه پردازیهااز مبنای چهارگانه توسعه پایدار یاد می شد.
بدیهی است که با پذیرشفرهنگ به عنوان یک رکن اصل توسعه و پایداری، راه برای ورود دیگــر مؤلفههای معنوی و غیرمادی گشوده می شد، زیرا براساس تعاریف مورد توافق جداسازیفرهنگ از ارزشها متصور نخواهدبود و در عرصه معیارهای ارزشی، داوری و بهویژه داوری اخلاقی اجتناب ناپذیر است. به این ترتیب در مفهوم توسعه پایدار،درواقع نوعی داوری ارزشی مبتنی بر فرهنگ به رسمیت شناخته شد و مالاً توسعهدرقالب آن تعریف شد.
«زیگو» برمبنای مطالعات خود نتیجه گرفت که «اصولاً این فرهنگ است که داوری کرده و بـه تجربه مردم در گذشته و حال معنا می بخشد».
درفضایی این چنین، بدیهی بود که توسعه پایدار دیگر نمی توانست تنها در مفهومرشد اقتصادی قالب ریزی شود، بلکه برآورده شدن نیازمندیهـــای بخش وسیعتـریازجمعیت و به خصوص مفهوم «بهتر شدن را» نیز با خود به همراه داشت. بنابراین، در چشم انداز جدید، داوری ارزشی غیرقابل انکار خواهدبود.
کنفرانسعمومی یونسکو در سال ۱۹۹۱ با تصویب قطعنامه ای مدیرکل یونسکو را موظف کردتا در هماهنگی با دبیرکل سازمان ملل کمیسیون مستقلی را برای بررسی ارتباطفرهنگ و توسعه ایجاد کند. در نوامبر سال ۱۹۹۲ «پطرس غالی» دبیرکل سابقسازمان ملل و «فدریکو مایور» مدیرکل سابق یونسکو در حیطه وظیفه محوله بهیونسکو و درحقیقت درجهت اعتلای نقش فرهنگ در فرایند توسعه، «کمیسیون جهانیپیرامون فرهنگ و توسعه» را به ریاست «خاویر پرزدوکوئیار» دبیرکل پیشینسازمان ملل تشکیل دادند. «مایور» در سال ۱۹۹۳، این حرکت را تحت «ظرفیت سازیبرای توسعه پایدار» موردبحث قرار داد.(MOGOR ۱۹۹۳:۲۰)
در واپسیـــنسالهای قرن بیستم دیگر از بی توجهی گذشته نسبت به مؤلفه های فرهنگی خبرینیست و در پرتو نقادیهای بسیار، فرهنگ در جایگاه واقعی خود منزلتی غیرقابلانکار یافته و به ویژه در مناظره توسعه پایدار به عنوان یکی از ارکان اصلی ونیز گستره ای پویا به رسمیت شناخته شده است.
تکیه بر فرهنگ به عنوانیک مبنا در مناظره، درحقیقت گشودن راه را برای حضور عناصر غیرمادی و نقشآفرینی مؤلفه های ارزشی در عرصه توسعه است. به این ترتیب، موضوعاتی که درگذشته از عرصه پژوهشی علمی رانده شده بودند، اینک دعوت می شوند تا با شکستنبن بستها به زندگی انسان درکره خاکی مفهومی دوباره بخشند. باتوجه به میزانتاکیدی که در مطالعات اخیر نسبت به فرهنگ مبذول مــی شــــــود و به ویژهبا مداقه در سر فصلهای متنوع فرهنگی در برنامه های پیشنهادی برای قرن بیست ویکم از هم اکنون می توان منزلتی رفیع تر و دامنه ای وسیع تر را برای فرهنگدرهزاره سوم انتظار کشید.
آموزش
در دوران، ما آموزش وپرورش به عنوان موثرترین ابزار جوامع برای ورود به چالشهای آینده موردتوافققرار گرفته است و اصولاً پذیرفته شده است که در پرتو آموزش و پرورش امروزدنیای فردا شکل خواهدگرفت.
تعلیم و تربیت مهمترین عامل موثر دردگرگونی طرزنگرش و رفتار بشری است که در مسیر رشد اقتصادی، بهبود کیفیتزندگی، ایجاد دانش ومهارت، تامین فرصتهای شغلی و افزایش تولید جامعه به کارگرفته می شود. از این رو در جوامع «منزلتی یگانه» یافته است.(UN.۱۹۹۲۹۳)
آموزشو پرورش پایدار به مفهوم وسیع خود در دهه های آینده این توانمندی را خواهدداشت، تا به مثابه ابزاری قابل اعتماد پل مستحکمی بین کلاس درس و اجتماع وبین کلاس درس و بازار بنا کند.
اهمیت آموزش و پرورش پایدار نه تنهادر عرصه مطالعات که درعمل و نیز در عرصه نهادهای بین المللی موردتوافق جمعیقرار گرفته است. مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۱۹۹۷، با تاکیدی دوباره بردستور کار ۲۱، پس از گذشت پنج سال ازاجلاس ریو، با تصویب قطعنامه ای «نظامتعلیم و تربیت موثر و تخصیص منابع مالی متناسب برای همه سطوح تحصیلی بهویژه ابتدایی و متوسطه» را پس زمینه و اساس ضروری برای نیل به توسعه پایدارتعریف کرد و لزوم بازنگری و تصحیح جهت گیریهای تعلیم و تربیت درهمه کشورهارا موردتاکید قرار داد.(UNESCO, ۱۹۹۷:۲۱)
درخور توجه آنکه آموزش وپرورش نباید و نمی تواند صرفاً در تحصیلات رسمی خلاصه شود، بلکه هر نوعآموزش حتی اشکال سنتی یادگیری در منزل و اجتماع را نیز شامل می شود.
درعرصه آموزش و پرورش پایدار، سازمانها و نهادهای مختلفی در جهان به ویژه درسالهای اخیر به حرکت درآمده اند و در این میان بخصـــوص تحرک و تلاشیونسکو مثال زدنی است. این سازمان که از گذشته به اشکـــال مختلف در عرصهفرهنگ فعال بود به ویژه پس از آنکه در اجلاس کره زمین در «ریو» عهده داروظایفی شد به سرعت به حرکت درآمد. «فدریکو مایور» مدیرکل سابق یونسکو درسال ۱۹۹۳ رسماً از تشکیل دو کمیسیون بین المللی یکی در زمینه فرهنگ و توسعهو دیگری در زمینه تعلیم و تربیت در قرن بیست و یکم خبر داد.(MAYOR, ۱۹۹۳:۳)
ایـــن کمیسیونبا مطالعه و بررسیهای همه جانبه مشکل را درناکارآمدی روشها و کیفیت آموزش تشخیص داد و چاره را در آن یافت تا «شیوههای آموختن» در نخستین گام آموخته شود و آن را مبتنی بر چهار پایه تعریفکرد:
۱) یادگیری زندگی کردن باهم
۲) یادگیری دانستن
۳) یادگیری عمل کردن
۴) یادگیری بودن.
بههر طریق، براساس توصیه های این گزارش، «دموکراسی، مشارکت اجتماعی وفعالیتهای شهروندی از مدرسه آغاز و در فرایند مراحـل تعلیم و تربیت واستمرار آن تحصیل می شود».(UNESCO ۱۹۹۸:۳۵)
در مقاله ای به قلم یکعضو «اسلوونیایی کمیسیون فوق» به نام «الکساندرا کرنهاوزر» آمده است. «آموزش و پرورش در ساخت توسعــــه پـایدار انسانی چون سیمان عمل می کند. » این تشبیه اگرچه از زوایای مختلف ضعیف و ناکارآمد به نظر می رسد، لیکندرواقع مراد نشان دادن نقش این مؤلفه در قوام و دوام مفهوم توسعه پایداراست. او در این مقاله که مضمون آن در توصیه های کمیسیون و نیز در پاره ایمقالات دیگر نیز تایید شده آورده است، «توسعه باید بر تعهدی خوش بینانهبرای زندگی بهتر همه مردم استوار باشد و در مسیر نیل به استانداردهای زندگیبهتر باید وزن بسیار بیشتری به دارائیهای غیرمادی، همبستگی انسانها و محیطزیست داده شود» و این همه تحقق نخواهدیافت مگر با کسب بهتر دانش و فرهنگ. «کرنهاوزر» سرانجام به این نتیجه دست پیدا می کند که توسعه پایدار با درهمآمیختن کسب دانش با ارزشها، مالاً حکمت را خلق خواهدکرد.(UNESCO. ۱۹۹۸:۲۱۶۱۲)
در چشم انداز پایداری، مهمترین سرمایه کشورها سرمایه های انسانیاست. بدیهی است که بالندگی سرمایه های عظیم درگرو آموزش خواهدبود. آموزش وپرورش پلی است که از گذشته به حال و از حال به آینده می رسد، لذا برایرسیدن به آینده های پایدار درکی عمیق تر از اهمیت این موضوع و نگاهی دوبارهبر نظام آموزش کشورها در نخستین گام ضرورت خواهد داشت.
منابع:
۱ - آرون ریمون. ۱۳۶۹، سالهای پایانی قرن، ترجمه اسدالله مبشری، تهران نشر سفیر.
۲ - بدیع، پل، ۱۳۵۹، اقتصاد سیاسی رشد، ترجمه کاوه، آزادمنش، تهران: نشر قومس.
۳ - ساعی، احمد، ۱۳۷۴، درآمدی بر شناخت مسائل اقتصادی و سیاسی جهان سوم، تهران: نشر قومس.
۴ - سریع القلم، محمود، ۱۳۷۱، توسعه جهان سوم و نظام بین الملل، تهران نشر سفیر.
۵ - گن زیر، آیرن ۱۳۶۹، کارگردانی و دگرگونی سیاسی درجهان سوم، ترجمه احمد تدین: تهران نشر سفیر.
۶ - میکسل، ریمونداف ۱۳۷۶، توسعه اقتصادی و محیط زیست، مقایسه بین اقتصادتوسعه سنتی و توسعه پایدار، ترجمه حمیدرضا ارباب، تهران: سازمان برنامه وبودجه.
۷ - نصیــــری حسین، ۱۳۷۷، «توسعه پایدار: چشم انــــداز» اطلاعات سیاسی - اقتصادی شماره های ۱۲۸-۱۲۷
۸ - ARNOLD, STEVEN H. ۱۹۹۳. SUSTAINABLE: A SOLUTION TO THE DEVELOPMENT PUZZLE? DEVELOPMENT JOURNAL OF SID VOL.۲, NO.۳.
۹ - BRONMAN, JOHN. ۱۹۹۶.POPULAR DEVELOPMENT. LONDON: BLACK WELL PUBLISHERS. BRUNDTLAND, HARLEM QRO. ۱۹۹۳. SUSTAINABLE DEVELOPMENTAN OVERRIEW. DEVELOPMENT JOURNAL OF SID, VOL.۲. NO.۳.
۱۰ - CARMEN, RAFF. ۱۹۹۶. AUTONOMOUS DEVELOPMENT, LONDON AND NEW JERSEY: ZED BOOKS.
۱۱ - MAYOR, F. ۱۹۹۳. CAPACITY - BUILDING FOR SUSTAINABLE DEVELOPMENT. TOKYO: U.N.UNIVERSITY.
۱۲ - UNESCO.۱۹۹۷. EDUCATION FOR A SUSTAINABLE FUTURE. THESSALONIKI: UNESCO / THE GOVERNMENT OF GREECE.
حسینعلی بهرامزاده: عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد فیروزکوه